جمعه دهم رمضان
امروز صبح با دایی علی رفتیم خونه مامانی و قرار بود برای افطار بریم تالار فرهنگیان برای اینکه خاله ساره همه رو اونجا دعوت کرده بود موقع اذان بابایی و بابای زهرا سادات اومدن و با هم به تالار رفتیم و تا ساعت ده شب اونجا بودیم و بعد با خاله ها رفتیم پارک مطهری و زهرا سادات با فاطیما کلی بازی کردن و سوار ترن هوایی شدند که خیلی به زهرا سادات خوش گذشت تا ساعت ١٢ پارک بودیم و بعد با هادی خاله اشرف به خونه اومدیم ولی لین پارک رفتن ما و تالار رفتن از پشت دست و پامون در اومد برای اینکه وقتی مامانی اینا میرن خونه میبینن که دزد اومده و تمام طلاهای مانی رو برده بود و تمام خونه بهم ریخته بوده که تا وقتی که پلیس میاد اثر انگشت برمیداره و مامانی اینا ی...
نویسنده :
مامان حمیده
10:19